۱۳۸۷ شهریور ۱۰, یکشنبه

" حق و تو " Veto Right " haghe Veto "


‫‫" ‫حق وتو " ناحق است ، رای ملل بر حق است
‫..
‫« " حق وتو " باید از بین برداشته شود و هر قطعنامه و بیانیه در
سازمان ملل " UN " باید با رای اکثریت تایید شود »
‫..
چرا پنج کشور از ۱۹۲ کشور حق پیدا کرده اند رای و نظر بقییه
‫کشورهای دیگر را باطل اعلام کنند ( و ِ تو کنند ) ؟
در حقوق بشر گفته شده است :
‫همه انسانها آزاد و برابر هستند و از حقوق مساوی برخوردار هستند.
‫..
‫وقتی اکثریت " نمایندگان مردم ۱۹۲ کشور " در موردی تصمیم میگیرند
‫و برای انجام شدن یا نشدن چیزی رای میدهند ،
‫یکی از این پنج کشور اجازه ندارد ، نظر و رای اکثریت
‫کشور های دنیا را ملغی و باطل اعلام کند و آنرا بدون اثر بکند.
‫..
‫رای این پنج کشور دارنده یه " حق وتو " هم مانند رای بقییه کشورها
‫باید دارای یک اثر و یک وزن از ۱۹۲ رای ، و مثل سایر کشور ‫ها باشد.
‫..
‫حتی اگر چهار کشور دیگر صا حب " حق وتو " هم برای موضوعی با
‫بقییه کشور ها هم رای باشند ، یک " حق وتو " از کشور پنجم میتواند
‫۱۹۱ رای کشور های عضو سازمان ملل را باطل کند.
‫پس این " حق وتو " غیر عادلانه و باطل است و حقوق بقییه ملل را
‫نادیده میگیرد.
‫..
‫این پنج کشور آقای دنیا نیستند و کشور های دیگر هم برده یه این
‫پنج کشور نیستند.
" حق وتو " حق رای و حق برابری ملل دیگر دنیا را نادیده میگیرد
‫و آنرا بی فایده میکند.‫
‫..
‫مردم امریکا نمی توانند باور کنند که حق رای و نظر مردم اروپا ،
‫آسیا یا آفریقا را انکار کنند و نادیده بگیرند و آنرا بی اعتبار بخوانند.
‫همچنین مردم اروپا و آسیا نمیخواهند تصور کنند که نظر و رای مردم
‫امریکا بی اعتبار است و باید آنرا نادیده گرفت.
‫..
پس " حق وتو " با آزادی و برابری و حقوق بشر هماهنگ نیست
‫و‫ باید وجود آن بی اعتبار اعلام شود.
‫..
سوز
‫19.08.2008

۱۳۸۷ مرداد ۲۵, جمعه

کوروش‫ ‫اشپیگل Kurosh - spiegel

کوروش کبیر ، اشپیگل
با درود
..

‫بنظر میرسد، یک حرکت ضد تاریخ و عظمت قدیم ایران 
بصورت هماهنگ دارد اجرا میشود .
‫رئیس مجلس فعلی جمهوری اسلامی هم مثل 

نوشته یه آقای شولتز در اشپیگل، 
‫همین حرف ها ی ضد کوروش کبیر را قبلاً میزد.
‫خلخالی میخواست تخت جمشید را خراب کند،
از پانزده سا ل پیش طرح
سا خت و آبگیری سد ‫مجاور 

آرامگاه کوروش بصورت ملایم و مداوم پیش میرود. 
و هرچه به سازمان ملل و ‫یونسکو برای حفظ پاسارگاد 
و آثار تاریخی ثبت شده نامه نوشته شد، بی اثر بود.
‫گو یا بعضی از شرکت کنندگان جشن های 

دوهزارو پانصد ساله خوششان نیامد ‫که چنین فرهنگی
را پذیرا شوند که بانی آن خودشان نبوده اند.

‫لطفاً به آنها بگوئید، عز یز:


با خراب کردن تار یخ دیگران عظمت شما بیشتر نمیشود
‫لطفاً ما را ببخشید 
که مردان بزرگ با تاریخی درخشان داشته ایم،و حالا شما ‫مردان بزرگ و تکنولوژی درخشان دار ید.
هزینه یه انکار نیاکان ما را خرج چیزهای ‫دیگر کنید.
بگذارید اقلاً به گذشته مان د لمان خوش باشد.

..

سوز
30.07.2008

خاک ایران khaak e Iran


خاک ایران

فرمان دادم بدنم را بدون تابوت و مومیا یی

بخاک بسپارند تا اجزاء بدنم ذرات

خاک ایران را تشکیل دهد.

کوروش کبیر
..

30.07.2008

دعای داریوش کبیر Darius

اهورامزدا

این کشور را از :

دروغ ، دشمن و خشکسالی

محفوظ بدارد

داریوش کبیر


, ‫ God
.
: Protect us from
.
‫Falsehood ‫ Famine and , ‫Foe
.
‫Darius the Great
.
02.07.2008

۱۳۸۷ مرداد ۲۴, پنجشنبه

‫ستایش setaayesh

ستایش
..

‫جهان آفر ینا ، ستایش تراست

‫به نظم جهانی ، نیایش تراست

‫به پندار و گفتار و کردار نیک

‫به مردم هماره سفارش تراست

..

‫سوز‫
‫‫15.07.2008, 17.06.2008

‫پیگیری Peigiri

پیگیری
‫..
ترا ، گر همت ِ پیکار باشد
‫هماهنگ ِ نبرد ، ‫ابزار باشد
به پیش و پشت و در ، طلایه یه جنگ
‫ز پیش ، طرح آماده ودر کار ، باشد
‫.
‫نشاید تنبلی در پیش داری
‫گمان داری بری از پیش ، کاری
‫به فکر و کوشش و با پشتی یه کار
‫بکام خود رسی ، در ماه و سالی
‫.
‫ترا اندیشه یه یک کار باشد
‫که با اندک زحمتی ، پر بار باشد
‫نگه کن سیب و بر شاخ و شکوفه
‫درنگ و زحمت و ، تا بار باشد
‫.
‫بسالی ساقه ، ریشه ، برگ در کار
‫که *خور و بار ِ ش‫ و هم ، باغبان یار
‫بشاخ و ریشه اش ، تیمار دارد
‫که گیرد هر درخت ، محصول پر بار

..
‫سوز
‫03:09 , 02:15 - 03.07.2008
* خور = خورشید

‫نیایش Niyaayesh

نیایش بدرگاه خدای بزرگ: 
..
‫خدای بزرگ ، به مردم کشور ما ایران توجه کن ،
‫نیروی خود را برای حفاظت ایران زمین کنونی ‫اعمال نما ،
مردم و سرزمین ما را از دشمنان ‫ایران و ایرانی نما
و ایران ستیز حفاظت نما ،
‫ایرانیان ایران دوست را بر کار ها مسلط گردان
‫و آنان را که خواست و هدفشان تلاش برای بهبودی
‫و رفاه و سربلندی مردم و سرزمین ایران است
‫توان ده و یاری نما تا کار ها را بدست بگیرند .
‫ایرانیان از هزاران سال پیش یکتاپرست بوده اند
‫و ترا ای خداوند همواره بیاد داشته و ستایش کرده اند
‫و شعار آنان :
نیکی در اندیشه و پندار ،
نیکی ‫در گفتار و بیان ،
نیکی در کردار و رفتار ،
بوده ‫و هست . این شعار و الگو کامل و ساده ترین روش
‫برای زندگی فردی و اجتماعی است که
‫منظور نظر تو ای خداوند میباشد .
پس ‫ای خداوند ما را یاری ده
‫که به دلخواه و مطلوب تو زندگی کنیم .

..
‫سوز‫
26.06.2008

‫ نماز Namaaz

نماز

..

پد ر ، گفته ا م ، پو ر پرخا ش جو ی

به فکر ا ند رم ، پو ر آ زا د ه جو ی

‫نماز پسین و ، شب و هر یکی بامدا د

‫بتاریک ، پس و پیش و ، بالا شد آ فتاب

‫به پنج گاه نمایم ، برایش ، دعا ئی عجیب

‫به پارسی کلا مش غریب است و نامش غریب

‫بار هفده ، بزرگی ش ، یا د آ ورم

‫ز روز جزا و ، ز آ تش ، ملا ل آ ورم

‫چو آ زرد ه گشتم ، از ین بود و کرد

‫بخو د گفتم ا ین ، من نبا یست کرد

‫بگفتم پد ر را ، که ای مرد والا مقام

‫تمام کتاب است و ، ا ین ، سه کلا م

‫ز ا یران ، ز پیشینیان است و آسان نمود

‫به گفتار و کردار و پندار نیک ، ره نمود

‫‫چو کار تو با ا ین ، سه نیک ، کرده شد

عرب را کتابی ، نشا ید که جوینده شد

‫‫ز ، وهم و ، ز ترس و ‫به عا د ا ت و خو

‫‫نخواهد تفکر ، نه راه د گر ، جستجو

‫چنین است آ يین ، بجز کیش او ، هر که بود

‫بمرگش رضا دا د ، خا ندان و د ینش ، بد ود

..

‫سوز

19.06.2008 ‫

دیار

د یا ر
..
‫باشد چو ما دیاری ، در دام مانده باشد
‫از دست دین خروشان ، ایمان ش رفته باشد
‫کان دین باستانی ، با زور گشت هلالی
‫آن را ز دست داده ، و ز ین وا مانده باشد
.
‫بت را شکست آنجا ، کین دست ساز ما هست
بت راساخت خیالی ، چون دیدنش محال است
‫آنرا که آرزو بود ، پیرایه یه خدا ساخت ‫
از مهر و از توانش ، آنچه پسند ما هست
.
‫از زلزله بمردند ، با سیل جان بدادند
‫توفان برُفت با باد ، جانها و مال دادند
‫از مهر او سؤال شد ، موهبتش کجا رفت
،، ‫قسمت ،، ز بی جوابی ، این ظلم نام دادند ‫
.
‫هر چیز مال اویست ، فرزند یا که خواسته
‫گر شد ، توانگری سر ، گفتند خدای خواسته
‫فرزند و مال چون رفت ، قحطی یو خشکسالی
‫چون چاره ای نداشتند ، گفتند خدای خواسته
.
‫نابودی یه هزاران ، چنین زیان و خسران
‫در لطف او نگنجد ، بر نیک داده فرمان
‫نیکش گرام داریم ، از فکر و گفت و کردار
‫در یاوری به مردم ، کوشیم تا رود جان
..

‫سوز
‫28.05.2008  ‫-  29.05.2005

تلاش Talaash

تلاش
..
هوشنگ عزیز
‫بهار شعرت رادوباره آغاز کن ، 

بهار ِ‌ زمان ، خود بخود دوباره آغاز میشود.
‫و تو بهار شعرت را از نو شکوفه اش ده .
‫شاخه های اسیر باد شده یه پائیز و برگ از دست داده 

و در بی برگی ‫زمستان و سرمای آن ، 
چوب خشکیده و شکننده شده ، در بهار ، 
خود ‫را نشان میدهند و با عرضه یه شکوفه هایه نو ،
سردی یه زمستان ‫و محدودیت هایش را به 

خنده یه شکوفه هاشان به مسخره می گیرند .
‫با عطر گلهاشان تلاش جدید خود را در زندگی 

جشن میگیرند و بما نشاط و ‫تازگی القا ء می کنند.
‫از اینکه کاری بتوانم کرد که موجب شادی 

و سرور ِ غم بشوم، بسیار ‫خود را شاد خواهم یافت.

‫غم ، نبود شادی است .
غم نبود تحرک و سازندگی است.
‫غم ، نبود امید است.

‫با ساختن شعر جدید ، اطرافت را پر کن ،
دنیا و فضای غم را پس بزن ،
‫هرچه بیشتر شعر و سروده و نوشته یه جدید وارد 

روز و شبت کنی ، جای ‫غم تنگتر میشود .
‫پُر کن روزت را به شعر و ساختن بناهای یه کلامی
وز ینت ‫های تمثیلی اش

‫در بایگانی یه اندیشه ات، کلامی و یا ایده ای از چیزی 

بنظرت میرسد، ‫آنرا نگهدار ، سعی کن این علامت را بگیری.
آنرا بطرف کاغذ بکشانی، ‫می بینی مانند طنابی که 
یکسر آن در دست توست و بقییه در بایگانی مغزت ‫
قرار دارد ، هر چه میروی همچنان با تو می آید.

‫خود را وقف پیدا کردن و پیاده کردن ایده هایت از 

گوشه های تفکر گاه ذهن ‫عاشق وشاعرانه ات نما.
‫خوشحال میشوم بزودی از نوشته های جدیدت خبر
داشته باشم و لذت ببرم.

‫آنچه بنظرت زیبا می آید و بیان کردنی است ، بنویس .
‫هر نوشته ای که چیزی برای گفتن دارد ،
خواننده یه خود را پیدا میکند.
‫آنکه سروده و نوشته تو را نمی پسندد ، خوب نخواند ،
مجبور که نیست ،
‫شاید چون مثل تو نمیتواند ، آنچه در درونش میجوشد
بروی کاغذ بیاورد ، ‫و شاید اصلاً چیزی ندارد که بیان کند
و این کمبود را با حقیر نشان دادن ‫تو میخواهد جبران کند.
خودش نمی تواند بالا باشد ، بالا بودن تو را بی
‫ارزش وانمود میکند که خود را هم سطح تو بیانگارد.

‫ولی بخودت بگو ، ماه نور افشاند و سگ عو عو کند .

..
سوز
 25.05.2008 

‫مادر maadar

مادر
--
پدر جسم من سوزنی نوک ، بمادر بداد
‫به پیش اندرم‫ مادرم ، خوان روزی گشاد
‫که خود ‫آنچه خواستی ، ز بهرم نخورد ‫
چو من خواستم ، دهان ، از برایش گشاد
-‫
و یارش که شد ، خواست آن را سپرد
‫برایش تهیه مهم بود ، کلان ، یا که خرد
‫در آن فصل ناجور ، همه با پدر در تلاش
‫بهایش چه بود و کجا ، خواسته را خانه برد
‫ -
کالبدم برپاشده ، در بطن او تکمیل یافت
‫نامده از برایم ، پوشش پشمی ببافت
‫آنچه را بشنوده بود در ساز من ، نیکو بود ‫
از برایش جستجو کرد و تلاشی ، تا بیافت ‫
-‫
مرا تاب خوردن نبود ، از غذا و خوراک
بخورد و به پالود ، ساخت آن را ، بپاک
‫بخون اندرونش کشانده ، به بندم ، سپرد
‫زناف بند ، رسیدم غذا ، چهره ام تابناک
-
‫مرا کرد جزوی از جسم خود ، همزمان
‫زنوش و خوراکش نهادی ، همه در میان
‫زخونش مرا خون ، به هر دم ، بدادی هوا‫‫
‫به هر جنبشم در درونش ، شدی شادمان
-
‫تکامل به بخشید ، نهم ماه ، نمود
به ‫هنگام ، ز زهدان ، گفت ، بدرود
‫همی خواستم که مانم ، به آسوده جای
‫نداشتی مرا گریه سود ، که بیرون نمود
-‫
‫به لحن ملایم ، مرا گر یه آرام کرد‫
نوازش نموده به ، لالائیم خواب کرد
‫نیاسود و ناخفت ، تا من ، آسوده دید‫
خود او بنده ، من را ، چو ارباب کرد
‫-
به نا امنی ام او دو صد ، شور داشت
زخردی که ، گردم بزرگی ، هوایم بداشت
چه سا لها گذ شت ، پور و همسر ، به بر
به ‫مادر ، همی بچه بودم ، تفاوت نداشت
‫‫ --
‫سوز
‫‫15,16,17.05.2008
‫‫مادر

تکرار ‏Tekraar

تکرار
..
زندگی تکرار تکرار است دانی ای رفیق
کوششت باشد که روی آری بیاران شفیق
‫گر ترا همراهی آنان نباشد در توان
پس کتاب را یار شو ، در یائی است عمیق
..

سوز
7.05.2008 - 15:30

امید Omid‎

امید ..
کمان ، ابروی شوخ چشمش ، امیدم بکشت

بتیر نگاهش زپهلوی دیده ، بخشم درشت
ز درد جگر سوز آن پر عتا بش ، نگاه
بلرزید قلبم ، همی دست و زانو و پشت
..
مرا پرتو مهر و رویت ز صحرا بداشت

زکار و زکشت و تلاشم همی دور داشت
بسان غلامان بی مزد ، بدون مواجب کنیز
بدربانی خاک کوویت ، مرا پیشه داشت
..
مرا جام چشمت بدادم شراب ووجودم سرور

به پیش رقیبان ، برفتم به باد و تمامی غرور
کنون بی توان بی امید ، خسته از دیدن بامداد
نخواهم که امید وصل و کنارت سپارم به دور
..
بسعی وتلاش تمام چاره جو میروم روز وشب

باندرز خواهم چه سان پای دارم این سوز و تب
چو پندار وگفتار و کردار من ، با همه نیک بود
نشاید سزا از جهان جز سرور و نشاط و طرب
..


امید Omid‎

06.05.2008 - 21:30

۱۳۸۷ مرداد ۲۱, دوشنبه

‫نوروز Nowrooz

‫نوروز
‫ -
‫به نوروزم صد ا دادند ،،، فریدون ، جم ندا دادند
‫هزاران جشن نوروزی ،،، بهاران را بها دادند
‫هزاران سال ایران را ،،، نووی بودن روا دادند
بهار و سال چو شد آغاز ،،، ز سنبل عطر ها دادند
‫زخشک زندان شاخک ها ،،، شکوفه ها رها دادند
گذر را فرش گلبرگ ها ،،، شکوفه تن ، صفا دادند
‫زشاخ سیب خشکیده ،،، شکوفه سیب بما دادند
‫شکوفه صورتی رنگش،،، ز آلو ها نما دادند
‫بهار و جشن نوروزی ،،، مر انسان را عطا دادند
-
‫ سوز
06.04.2008 – 20:45
‫ ۰۶.۰۴.۲۰۰۸ −− ۲۰و۴۵ ‫

راز Raaz


‫‫راز‫
..
‫‫حافظا باز بگو ، با من از این راز بگو
-
حافظ طناز بگو ، حافظ ْ‌ دل باز‌ ْ بگو
-
‌(‌ چشمِ‌‌ دل باز، دلباز، دلباخته )
-
‫فاش بگو ، باز بگو ، نغمه ی غمّاز بگو
-
وقتِ سحر ، آبِ حیات ، چیست در آن راز بگو
-
‫پهن شده سفره ی دل ، همدل من ساز ، بگو
-
سّر ِ نهان ، غنچه ی لعل ِ لبِ آن ناز بگو
-
‫مرغ‌ ِ حق و ، کوک شدن باز به آن ، ساز بگو
-
هوی‌ ِ شباهنگ و شب و ظلمت‌ و پرواز بگو
-
‫شآه پر ِ ، پرّ ه ی پندار ، به پرواز بگو
-
آن توان را که دهت ، اوج به پرواز بگو
(‌ میدهَدَت )‌
-
‫سَسَل این نکته بر او ، همچو نیاز است بگو
-
بَر او پرده کشیده ، بَرَ ت ، از دیر چو باز است بگو
-
..
راز Raaz
 سَسَل ، سعید
یکشنبه ۲۴.۰۲.۲۰۰۸ − ۰۱،۵۷ ۳،۰۳‫
24.02.2008

پوچی Poochi

پوچی
..
نوشته بودی بروم یا بمانم
یه زمانی ، درفکر پوچی یه آمدنم بودم ، به فکر افتادم که بروم،
ولی دیدم این رفتن ، اینطوری ؟ از آمدن هم پوچ تر بنظر میرسد.
بکجا بروم ؟ لا اقل اینجا امکان تغییر دادن را دا رم . در آنجا
که
نمیدانم کجا هست ، و نمیدانم توانم چه خواهد بود ؟

آمدنم از کجا بود ،
بر شاخه یه درخت سیبی ، قسمتی از آن سیب بودم که باغبان برای
بارو ری و درشت شدن سیبش از علف های پس داده شده یه
گاو مزرعه ، پای آن را کود داده بود. آن کود چه بود ، قسمتی از
علف های مزرعه بود که تخمش را باد از سرزمین های دور و نزدیک
بانجا پرو ا ز داده بود ، خاک مسکنش شده بود ، و باران رشدش
داده بود . این چمن و علف مزرعه
که حالا قسمتی از وجود من شده اند ، از درون گاو رد شده اند و :
..
قسمتی هم از چمن اندر درون شیر رفت ،، ،
بخش دیگر کود نامش ، در پیاز و سیر رفت
قسمتی از آن بنام شیر ، کجا رفت و چه کرد ،،،
می بباید قصه ای دیگر بر آن تحریر کرد .
..
آبی که سیب را بارور کرده بود ، در طی یکسالی که ، سیب من ساز ،
بارور شود ، بارانش گاهی از شمال ، گاه از جنوب بدانجا رسید ه بود.
آب باران ، تبخیر جنوب ، از ساحل اروند روود ، از پهنه یه
خلیج فارس . باران شمال ،
از سپید روود و خزر بر خاسته ،
اینهمه دشت و دمن را پشت سر بگذاشته.
من کی یم ؟
مجموعه یه خاک وطن یا که از محدوده یه بالاتر و پایین ترم؟
..
خاک و آب جسم سیب ، زاده یه تنها دیار ما ، نمی باشد بُنَ ش ،
زاب پهن دریای یه آرام ، اطلس و هندی ، همی باشد درش ،
مام میهن ، بهر ابر ، پر ز باران ، این جهان آبی است ،
کالبدم از گوشه های دیگر و ، از این جهان خاکی است ،
من شدم از خاک و از آب جهان ، چون پایدار ،
می همی کوشم جهان و مردمانش را قرار ،
..
پس به بین ، یک سیب که پدر یا مادر من خورد ، یا قسمتی
از من فعلی ، یک قسمت از سیب و چمن قبلی است .
مدتی در شکل من مهمان است
و بعدش در کجا و با چه شکلی ادامه دهد ، نتوانم گفت .
..
نقش سیب ، دی ، مادر و امروز با اسم منش نادی شود ،
مدتی مهمان من ، زان پس که را ، یا بر چه ای نامی شود ،
یا بسان شاخه ای ، در پرده ای ، مستوجب کاری شود ،
آتشی سازد زمستان را شبی ، یا چرخ یک گاری شود ،
..
گردش خود را به بین ، پیکر دگر ، در هر کجای عالمی ،
گاهی اندر شادی یه یک نو عروس ، گاه اندر غذای ماتمی ،
جمله یه گیتی تو را آید ، ترا سازد ، زتو بیرون شود ،
سال باید شاخ خشک ، کز رشد گل ، گلگون شود،
..
آنچه می بینی تمامش همرهی ، در هر رهی ست ،
تک تک جزء وجودت ، هر یکی از گلشنی ست ،
جمله اعضای وجودت از جهان خاکی است ،
یک دو جزء ذره ات ، دی با کی یو ، فردا کی است ،
..
حال با این مجمع ذرات ، گشتی تو عیان ،
صد بسالی کن تحمل ، ساز جمع خود بیان ،
ساز نیکی پیشه و اندیشه ات را نیک کن ،
نیک گردان گفته ات ، کردار نیکت ، پیشه کن ،
..
چون چنین گل بویه ای ، بر مردمان یاور کنی ،
پوچی یه بودت مبدل ، بر گران گوهر کنی،
پس عزیز جان هردم ، وقت خود مصروف دار ،
از برای یه خدمت مردم ، همی بنمای کار ،
..
در اینجا می بینی که بودنت فایده ای دارد و از وجود تو برای
رفع مشکلات خیلی ها استفاده شده و بودن خودت را مفید می بینی ،
کسی را در تنگنا کمک کرده ای ، دردی را التیام بخشیده ای ،
روح نا آرام در بن بست مانده ای را تسکین داده ای ،
روح نا آرام در بن بست مانده ،
شاید پرنده ای محتاج کمک باشد.
وقتی پرنده یه آزاد شده ، پر زده و میرود ،
نشاطی ملایم بصورت تبسمی راضی کننده در وجودت جاری میشود .
من درونی ، من ذاتی،احساس غرور میکند ،
آن منی که در همه هست ،
آن منی که پیدا و نهان مایل است نشان بدهد که :
این منم که ... این من بودم که .....
و تا زمانی که این رضایت را بدست آورد ، در تلاش است ،
در تکاپو ست ، حتی اگر به رخ دیگران نتواند کشید ، میخواهد
لا اقل بخودش نشان بدهد که توانستم ، و کمی آرام بگیرد .
وقتی این من درون بخود بالید ، آنوقت است که می بینی ،
..
ماندن ارزش ماندن را دارد ،
و رفتن ، فرار ، از باور ، به مفید بودنت است ،
..
فرار از قبول مسئو لیت انجام کاری است ،
که فکر میکنی شاید نتوانی درست انجامش بدهی.
این را بدان ، مسلم است ، آنچه کرده ای ، در آن شرایط ،
بهترین کاری بوده که انجامش داده ای ، با ملاحظات گوناگون ،
احساسات مختلف ، و شرایط موجود ، پس تصمیم در آن زمان ،
بهترین تصمیم بوده است . حال اگر بعدابنظر می آید
که کاش اونکار را میکردم که اینطور نشود .
فکر کن که در آن زمان
این دید ، این شرایط ، این احساس را نداشتی ،
..
پس گذشته را تابلوی ملامت برای خود نکن ،
بلکه آنرا الگو برای تصمیم درست گرفتن آینده ات قرار بده ،
نترس و برو جلو ، به پیش .
..
بنابراین ، نماندن و رفتن ، فرار از مسئولیت است ،
تایید پوچی یه تحمیل شده بتو هست ،
به من درون میخواهی نشان دهی که
فکر نکن هیچ کاری از دستم بر نمی آید ،
و با وجودی که این طور رفتن را نمی پسندی و میدانی که با رفتن ،
عده ای را به ناراحتی و اندوه میکشانی ، و هم خودت و هم
اونهایی که بعد از تو هستند ، از این کار ناراضی خواهند بود ،
..
با اینحال میخواهی قدرت من بودنت را ثابت کنی.
این نمایش قدرت ، نکوهیده ، ناپسند است و مردود است.
..
بمان و نشان بده که،
ماندن، جواب روح توانای تو، به آن پوچی و پوچ نماها ست.
و نشان بده که ،، تو ،، میتوانی ، این بی هدف بودن را ، به ،
با هدف بودن تغییر بدهی.
و این تو هستی که معنی و مفهوم برای بودنت ایجاد کرده ای ،
این تو یی که بودنت برای دیگران خیلی مفید بوده است .
این مفید بودنت را برُ خ اون ،، من ،، بکش.
..
پوچی Poochi
Do. 20.03.2008—03:15
21.03.2008
22.03.2008

ابر یاران Abre Yaaraan

‫‫ابر یاران
‫ ..
‫‫ شُر شُر ه آبِ دماوند ، اندکیش ، نیز بُو ود ، ز آب هیرمند ،
‫‫ در میان رود اَروند ، غرش آب سپید رود، هو هه ی ارس به لبخند ،
‫‫ گوش با پندار میخواهد ، سینه دلدار میخواهد ،
‫‫از گذشته ، از درونِ تلخ تاریخ ، داستان های پر از ، افکار میخواهد ،
‫‫ ابرِ بالا ، آبه پائین ، لحظه یه دیدار میخواهد ،‫
‫‫ گرمی یه روزش ، و ِ را از سیستان پرواز داده ،
‫‫دیگری از زابلستان ، چون بخاری ، که ی ، ورا بر باد داده ،
‫‫ وان دگر از کامیاران ، یا که از کهسار گیلان ،
‫‫ سردسیر و یا ز ماهان ، یا زدشت چال داران ،
‫‫ با ‫پَر‌‌‌ ِ باد ، از میان کوهساران ، جمله را پرواز داده ،
چون ز سردی یه هوا با هم شده ، همراه گشتند ،
دوستان را درمیان آن مکان هم زیر و رو، در آب گشتند ،
‫‫آن بخاران گشته آب ، در سرازیر یه کوه ، جاری شدند ،
در پس هر برگ و سنگ ، پرسان ز ، دی ، یاری شدند ،
‫‫ تا که یار ، بستر رود فلان ، یا بند شاید ، ‫
‫‫ یا در این آبگیر و ، یا ، سد د د‌ِزَش د یدار باید ، ‫
‫‫ گشته همراه یکی یو ، رود چالو سش ، گذر بود ، ‫
‫‫همره پیشین ، پل زاینده رودش ، در سفر بود ، ‫
..
گردش آب و ، بخار ، ابر و زان پس ، یخ شدن ، ‫
بعد از آن ، چون اشک ، از شاخ و به سنگ جاری شدن ، ‫
‫ داستانه گردش و ، سیر و سکون ‫، آب باشد ،
گرچه در خشک شاخه ای هم ، اندکی در خواب باشد ،
‫‫ داستان ها دارد این ، آبه سخن گویِ گذر ‫، کن ، ‫
‫‫ نکته ها بینی در آن ، گوشش بده ، قدری نظر کن ،
..
‫‫از دو یار آب رود ، یک ، آب رو ئی ، بر راست رفته ، ‫
در کنار گندمی خاکش نهان ، چون ، خواب رفته ، ‫
‫‫ گندمه خفته ، ز جوش خاکِ خشک و آب تر ، بیداآ ر ، گردد ، ‫
شد ، چو یارش ، خاک و آب ، دستی زده بر پای ، گردد ،
‫‫ جوی چپ ، یار دگر را ، میکشد ، در باغ جاری ، ‫
میدهد ، بر تاک و گل ، برمیوه و در کار ، یاری ، ‫
‫ آبها یند عاشق و بر عاشقان ، چون را ز د ا ری ، ‫
‫ پو ششند و ، یاورند و میکنند ، هر روز کاری ، ‫
..
‫‫ یک زمان ، آرش ، کنار چشمه ای ، تیری بدر کرد ، ‫
‫‫ ابرهای پوچ و پُر ، و ز ، آب باران را ، گذر کرد ، ‫
‫‫ ابر ها ، تیر‌‌‌‌ ِ‌‌‌‌ ‌‌‌، عاشقه مهر وطن را ، یار دادند ، ‫
تیر عشق را ، از دوش خود بر دیگری هم ، باز دادند ، ‫
این به آن ، بر کول خود ، تیر گذ ر ، پرواز ، دادند ،
‫ ابر ها ، تیر را ، رو ، رو ، کنان ، با هلهله ، آواز دادند ، ‫‫
..
همرهی از آب آموز ، همدلی ، اندر جهان بین ، ‫
‫ بهر زایش ، بهر رویش ، نقش او هم ، در میان بین ، ‫
..
آبرا ، عشق میهن ، عشق دیدار هم و هم خانگی ست ، ‫
رود وکوه و خاک و دشت ، ابر را ، در هیچ جا ، بیگانه نیست ،
..

‫‫ابر یاران Abre Yaaraan
‫ نوشته ۰۶:۱۵ _ ۰۷، ۰۱، ۲۰۰۸
‫ ‫باز سازی ۰۲:۵۲ _ ۳۰،۰۱،۲۰۰۸

آزادی از دید فلسفی و سیاسی Aazaadi


‫آزادی از دید فلسفی و سیاسی
---
آزادی : ‫‫امکان گرفتن تصمیم و انتخاب چیزی ، بدون فشار برای
گز یدن آن از امکانات موجود ، ‫بعنوان آزادی تعریف شده است.
( اختیار فرد به استفاده ی بدون فشار یکی از امکانات ،
از بین شرایط موجود و تصمیم به انتخاب آن )
..
‫آزادی به : ( آزادی مثبت ) استفاده از موقعیت ها و توسعه امکانات
و توانائی ها .‫
..
آزادی از : ( آزادی منفی ) امکانی یا حالتی که کس دیگری آن
حالت و موقعیت را مزاحم و مانع نباشد. ‫( آزادی از تحت فشار بودن )
..

‫آزادی عقیده : آزادی گفتار و سخن ، ابراز عقیده ، گسترش و توسعه
ایده وعقیده ، در کلام ، نوشته ، ‫عکس و هم چنین استفاده از تمام
امکانات موجود برای انتقال آن بدیگران.
..
آ‫زادی فردی و انسانی : در سال ۱۷۸۹ در فرانسه ، توضیح حقوق
انسانی و فردی بعنوان یکی از متون اصلی دموکراسی‫ و آزادی اعلام شد.
..
کوروش بزرگ ، در بیش از ۲۵۴۷ سال پیش آزادی : مذهب ، کار ،
زبان ، محل اقامت و محل پرستش را اعلام کرد ، بردگان را آزاد کرد
و مقرر کرد :
هیچکس حق ندارد ، کارگری را بزور یا بدون مزد بکار گمارد.‫‫
کووروش بزرگ ، اجازه داد مردم پرستشگاه های خود را تعمیر کنند
و به روش و با مراسم خود خدا را به پرستند.‫
..

آزادی از دید فلسفی و سیاسی Aazaadi
17.03.2008 - 01:25

۱۳۸۷ مرداد ۱۸, جمعه

وبلاگ Weblog

وبلاگ‬‬‬
..
‫‫به پیری جوان شد ز گفتار او
روانم‌، نشاید شدن با وی ام‌، روبرو‬‬‬‬‬‬
‫‫ستوده مرا و همین صفحه ام
سرود و نوشتی‌، که بر کرده ام‬‬‬‬‬‬

چو شعر و سروده‌، زمن دیده ای
جوانم‌، تو پندار چو خو د‌، کرده ای‫‫‬‬‬‬‬‬
مرا داده لینکی‌، که پیدا کنم
به سبکش ورا‌، وب‌، تماشا کنم

‫‫بدین سان جوانان کنند‌، صفحه رو
مرا صفحه دیدی‌، ندیدست رو‬‬‬‬‬‬
‫‫به وب سازی اش‌، بُد‌، نوین ایده ها
گرافیک و فورم و فراوان‌، ادا‬‬‬‬‬‬

‫‫تو را دخت زیبا‌، هنوز‌، سال هست
مرا‌، سال دیگر‌، نوازد به شصت
و لیکن جوان است‌، چو اندیشه ام
شبان وب نویسی‌‌، شده پیشه ام

به پندار و افکار‌، دارم اندر‌، بسی
بسال و زمانه به آخر‌، نمانده بسی
نوشتن به سایت و‌، بلاگ است‌، غنیم
بگرما‌، نه باد است‌، خوش آید نسیم

‫‫نوشتن بُده کار من‌، از زمانی‌، جوان
به تکثیر و گستر‌، نبوده توان‌‌، آن زمان‬‬‬‬‬‬
‫نمایم به وب بر‌، نوشته عیان
که خوانند و دانند‌، دیگر کسان‬‬‬

‫‫که روح من از‌، خاک ایران بُوَد
توانم ، ز شور آفرینان بُوَد‬‬‬‬‬‬
‫‫بسان بزرگ مرد ِ والای توس
بدارم دلی پُر‌‌، ز آلام روز‬‬‬‬‬‬

‫‫که جُورست‌، بزرگان ملل را‌، مدار
ربودند ز بوم و ز مردم‌، ز کشور قرار‬‬‬‬‬‬
‫ستا نندمان‌، کان و نفت و جوان
به مردان دولت هم و‌، انفیان‬‬‬

‫به انکار والا تباران این مرز و بوم
ز خارج بکو شند و خائن‌، همی اندرون‬‬‬
‫بسازند همین خوار‌، پیشین من
که شاید کنند‌، خویش‌، هم پیش من‬‬‬

‫‫چه اندک نگاشت‌، اصل و ایمان من
نه پرورد چو کوروش‌، ‫جز ایران من‬‬‬‬‬‬‬‬‬
‫‫ندارد جهان چون‌، فریدون و جمشید کی
نیارد زدود‌، فخر پیشین‌، ز وی‬‬‬‬‬‬

‫‫بفردوسی و حافظ و سعدی اندر جهان
نبُد دست یازی‌، کس‌، اندر توان‫‫‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
..
سوز
۰۶،۰۳،۲۰۰۸ − ۰۲،۳۴‫‫ - 06.03.2008 02:34 ‬‬‬‬‬‬

کوشش kooshesh

کوشش
..
مبادا ز پویش ، هراسان شوی 
ز ر أی دگر گو ، پشیمان شوی
بد اندیشه را ، کرده ات باطل است -
تلاشت همه ، سست و بیحاصل است 
بکوشش بکن ، کار خود را تمام -
نشان ها ز سعی تو گیرند ، نام
سر انجام کارها ، بسان نبرد -
به اندیشه است ، همت و ، کار کرد 
به پوی و بخواه و بگوی و بکن -
تلاش و تحمل ،سه نیک ، پیشه کن
به پندار و گفتار و کردار نیک -
شوی با خبان، در همه جا شریک (خوبان) 
.
به پندار هماره ، به نیکو بکوش -
که نیکو بگیرد ، بدی را ، چو گوش
به پندار نیکت شود ، کرده نیک -
که پندار باشد ،عمل را ، شر یک 
.
چو کردار تو ، نیک و ارزنده شد -
زبان هم بدان کرد نیک ، بنده شد
به گفتار نیکت ، روان شاد شد -
دلت نرم گشت و ، رُخت باز شد 
.. 
سوز
۱۵.۱۲.۲۰۰۷ ساعت ۸:۱۵