۱۳۸۷ مرداد ۲۴, پنجشنبه

دیار

د یا ر
..
‫باشد چو ما دیاری ، در دام مانده باشد
‫از دست دین خروشان ، ایمان ش رفته باشد
‫کان دین باستانی ، با زور گشت هلالی
‫آن را ز دست داده ، و ز ین وا مانده باشد
.
‫بت را شکست آنجا ، کین دست ساز ما هست
بت راساخت خیالی ، چون دیدنش محال است
‫آنرا که آرزو بود ، پیرایه یه خدا ساخت ‫
از مهر و از توانش ، آنچه پسند ما هست
.
‫از زلزله بمردند ، با سیل جان بدادند
‫توفان برُفت با باد ، جانها و مال دادند
‫از مهر او سؤال شد ، موهبتش کجا رفت
،، ‫قسمت ،، ز بی جوابی ، این ظلم نام دادند ‫
.
‫هر چیز مال اویست ، فرزند یا که خواسته
‫گر شد ، توانگری سر ، گفتند خدای خواسته
‫فرزند و مال چون رفت ، قحطی یو خشکسالی
‫چون چاره ای نداشتند ، گفتند خدای خواسته
.
‫نابودی یه هزاران ، چنین زیان و خسران
‫در لطف او نگنجد ، بر نیک داده فرمان
‫نیکش گرام داریم ، از فکر و گفت و کردار
‫در یاوری به مردم ، کوشیم تا رود جان
..

‫سوز
‫28.05.2008  ‫-  29.05.2005

هیچ نظری موجود نیست: